متینمتین، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 25 روز سن داره

متين طلايي

91/9/6

امروز 2 شنبه است و من و متین و بابا صبح زود از گناوه برگشتیم بهبهان. متین جونم امروز اولین روزی بود که زیر باران رفتی و قطره های باران روی صورتت ماهت می چکید و شما خوشحال. هرکاری میکردم که سرت رو از شیشه ماشین بیاری تو مقاومت میکردی. امیدوارم که سرما نخوری متیم گلم.
6 آذر 1391

بدون عنوان

امروز سه شنبه است و کلاس مامان تمام شده. اما بابا هنوز کلاس دارن. قراره فردا صبح بریم گناوه خونه باباحاجی. امیدوارم که بتونم ببرمت کنار دریا و خاطرات خوشی باهم داشته باشیم. ببینیم چی پیش میاد؟
30 آبان 1391

بوس بوس

دیروز عصر که مامان از کلاس برگشت دید که متین و بابا پشت در منتظر هستند. از شما پرسید که چی شده، که یهو متین خودش انداخت تو بغل مامان و شروع کرد بوسیدن مامان. بابا گفتن حوصله متین سر رفته و من فهمیدم که شما دارین خودشیرینی میکنی که من ببرمت  بیرون. ای خودشیرین من دوست دارم 
30 آبان 1391

بدون عنوان

عصر روز پنج شنبه من و بابا و متین جان رفتیم بیرون برا خرید تخت برا متین نانا و یه تخت قرمز و مشکی خوشگل برا گلم خریدیم. این هم عکسهای متین رو تختش. سما اینقدر خوشحال شدی که حتی اجازه نمی دادی وصلش کنیم و فوری می خواستی بری بالا ...
27 آبان 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به متين طلايي می باشد