متینمتین، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 20 روز سن داره

متين طلايي

چوب بستنی (دی ماه 94)

اما چوب بستنی هم داستانی داشت برا خودش. یه روز که زن عمو زینب متین رو در حال خوردن بستنی میبینه میگه متین هر وقت بستنی تموم شد چوبش رو بده من می خوام باهاش چیزایی درست کنم. متین هم میگه باشه اما از اون روز کار ما شده بود خریدن بستنی و متین هر روز سه تا چهار بستنی میخورد و میگفت چوبش رو برا زن عمو میخوام ...
24 بهمن 1394

امتحانات ترم اول دکترا بابا

20 تا 30 دی ماه ایام امتحانات بابا بود و بابا تهران. من و متین هم شیراز. متین جون صبح تا ظهر میرفت مهد کودک و مامان تو خونه کارای دانشگاهی رو انجام می داد اما شب که میشد چکار می کردیم  متین حدس بزن دیگه وای هر شب یه کتاب رنگ آمیزی رو تماما رنگ می زدیم البته با مدادرنگیهایی که مریم جون خریده بود   ...
24 بهمن 1394

ذره بین (دی ماه 94)

خیلی وقت بود که متین از من یه ذره بین خواسته بود و فرصت خریدن اون پیش نیومد تا بالاخره یه روز که بابا تهران بود و متین مهد مامان از فروشگاه کودکانه یه ذره بین برا گل پسرش خرید ...
24 بهمن 1394

مهد کودک رفتن متین در شیراز

مامان بابا و متین تصمیم گرفتن از دی ماه 94 محل زندگی رو مجددا بیارن شیراز اخه بابا اون سال دکترا قبول شده بود و مجبور بود هر هفته برن تهران و مامان و متین سه روز رو تو شهر بهبهان تنها بودند. بنابراین متین جون هم به مهد ریحانه بهشتی که سر کوچه بود (کوچه 23 فرهنگ شهر) رفت               و این هم عکسهایی که روز جشن 22 بهمن گرفتم ...
24 بهمن 1394

جشن تجلیل از پژوهشگران برتر واحد بهبهان(6 دی ماه 94)

در این روز بابا و مامان متین به عنوان پژوهشگران برتر تو گروههای کشاورزی و علوم پایه انتخاب شدند و جایزه گرفتند. یادش بخیر پسرم از شب قبل میگفت من میخوام جایزه ها رو بگیرم متین جون هم اون روز با یه لنگه کفش اومده بود اخه یه پای دیگه تو تردمیل گیر کرده و بود و زخمی شده بود. اون روز بعد از تموم شدن جشن ما سه نفر راهی شیراز شدیم و چقدر تو مسیر خوش گذشت و برف بازی...   ...
24 بهمن 1394
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به متين طلايي می باشد