متين طلايي

اون روز هم مثل سال قبل خاله راضی و خاله هدا خونه ما بودند و یک جشن مختصری داشتیم. ...

...

امسال تولد متین جونم بین دو شهادت قرار گرفت و از طرفی مامان رضوان هم امتحان زبان داشت بنابراین جشن تولدش تقریبا با یک ماه تاخیر برگزار شد البته در عوض دو بار براش جشن گرفتیم یک بار شیراز و یک بار گناوه جشن شیراز در تاریخ 10 بهمن 1392 و جشن گناوه در تاریخ 14 بهمن 1392 گرفته شد.

متین مامان از دو سال و 10 روز به بعد شروع کرد به صحبت کرد و تقریبا تمام کلمات رو میگه. حتی جملات کوتاه رو هم راحت میگه. متین جون به مامان جان و باباجان میگه مامون و بابون.

امروز ظهر قرار بود وقتی میتن جون میخوابه مثل همیشه موهاش رو کوتاه کنیم اما چه خوابی و چه کوتاه کردنی. به محض اینکه قیچی میرفت جلو آقا گریه می کرد و بیدار میشد. بالاخره هر جور شد یک سمت کوتاه شد که متین جون بیدار شد. تصورش رو کن به طرف موی بلند و یه طرف کوتاه. بالاخره متین جون رو بردیم حمام و به هر قیمتی گریه و زاری موهاش رو کوتاه کردیم.

دیروز عصر روز چهارشنبه متین مامان و بابا رفتن کنار سد شهدا و متین جون اونجا با بابا توپ بازی کرد و حسابی بهش خوش گذشت،اخر سر هم رفت توی رودخونه که چون کمی هوا سرد بود مجبور شدیم برگردیم. باید بگم که متین مامان چند روزه عادت بدی کرده (لباس نمی پوشه). وقتی مامان لباس تنش میکنه فوری درش میاره حتی دیگه موقع بیرون رفتن هم میگه نه نه نه. به همین خاطر اون شب ترسیدم سرما بخوره. موقع برگشتن به خونه متوجه شدم که متین مامان نگاه کیفش میکنه و میگه چیر چیر سیر سیر و بالاخره متوجه شدم که عزیز مامان میگه شیر می خوام.الهی قربونش برم.اون شب هم چون عصرونه خوب خورده بود براش شیر نبرده بودم. بالاخره اونقدر شیر سیر کرد تا رسیدیم خونه.

...

اون روز من و متین و بابا رفتیم سد شهدای بهبهان. اما متین جون اینقدر شیطونی کرد و تو آب رفت و خودشو خیس کرد که بیشتر از نیم ساعت نموندیم و برگشتیم ...

...

متین مامان وابستگی شدیدی به بازیهای کامپیوتری پیدا کرده این اولین عکسی که متین جون خودش با دوزبین گرفته این هم بیلچه ای که باهاش کنار دریا با ماسه ها بازی میکرده (البته باهاش تو کمر عمه مریم و مامان هم میزنه) این روزا میخواد با بیلچه هر چیزی رو برداره حتی توپش عافیت باشه مامان ...