دیروز تولد گل مامان بود. صبح اون روز من و بابا رفتیم بیرون برا خرید کیک و میوه و کلاه تولد و شمع یک سالگی. همون موقع هم اتلیه برای عکس متین خان نوبت گرفتیم برا ساعت ٥ عصر. اما چون آقا متین ساعت ٥ خواب بودن، مجبور شدیم ساعت ٥.٣٠ بریم آتلیه. تو آتلیه من و بابا هر هنری داشتیم نمایش دادیم تا آقا متین یه لبخند کوچولو بزنن اما.......وقتی که برگشتیم مامان جون و عمه مریم بادکنک ها رو باد کرده بودند و مامان هم کمک کرد که اونها رو با نوار ببندیم و متین خان شیطنت و گریه که من میخوام با بادکنکها بازی کنم. عمو حسین ، زن عمو و باباجون هم که رفته بودن خونه ببین (آخه قراره بهمن ماه عروسی بگیرن) ساعت ٨ اومدن خونه و کیک متین جون رو اوردن.بعدش هم یه کم شادی و ...