کیوی
دیشب متین جون کتاب میوه هاس رو اورده بود و برگ میزد. یهو چشمش به کیوی افتاد و همزمان به دهنش اشاره می کرد. متوجه شدم که کیوی میخواد و ما تو خونه همه میوه داشتیم بجز کیوی. هرچی میوه بود اوردیم اما فایده نداشت. بالاخره شروع کرد به گریه کردن و بابای خسته که سرش درد می کرد رو مجبور کرد بره براش کیوی بخره.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی