روز عاشورا-91/9/5
عزیز مامان میخوام یه خاطره بد رو برات بنویسم. روز عاشورا وقتی که برا شرکت در مراسم رفته بودیم و مامان داشت سینه میزد شما که بغل من بودی یهو صورتتو اوردی جلو و دست من خورد تو صورتت. اما با شنیدن صدای جیغ شما متوجه شدم که صورتت خونیه. نگو پوستش با ناخن من کنده شده بود. واقعا معذرت میخوام عزیز مامان. فقط امیدوارم که اثرش هرچه زودتر از بین بره وگرنه تا وقتی میبینمش دلم میسوزه و خودمو سرزنش میکنم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی