متین به همراه فاطمه و زهرا در پارک سپیدان
بدون عنوان
سلام متین مامان امروز خاله فرشته زحمت کشیدن و برا شما این وبلاگ رو ساختن، البته با همکاری مامان.دستشون درد نکنه
بدون عنوان
عصر روز پنج شنبه من و بابا و متین جان رفتیم بیرون برا خرید تخت برا متین نانا و یه تخت قرمز و مشکی خوشگل برا گلم خریدیم. این هم عکسهای متین رو تختش. سما اینقدر خوشحال شدی که حتی اجازه نمی دادی وصلش کنیم و فوری می خواستی بری بالا ...
نویسنده :
مامان و بابا
15:38
بدون عنوان
و اما چه بلاهایی که این عموها سر نانای من در نیاوردن ...
بدون عنوان
فردا شب اون سفر یعنی چهار شنبه ما خونه باباجون بودیم و شما با عمو مهدی و عمو حسین بازی میکردین (هم بازیهای همیشگی) و طبق معمول لپای شما از دست این عمو ها قرمز. ...
بدون عنوان
سلام مامان جان هفته گذشته روز سه شنبه وقتی که من و بابا خسته از سر کلاس اومدیم حدود ساعت 5 عصر به سمت شیراز حرکت کردیم. این سفر یه سفر خاطره دار بود، چون که حدود ساعت 9 شب نزدیک یاسوج ماشین ما خراب شد و اتفاقا متین کوچولوی من که همیشه تو ماشین خسته میشد و خوابش نمی برد اون شب اینقدر خواب آلود بود که نگو. ماشین دایم داغ میکرد و من تو اون سرما از ترس اینکه ماشین آتش نگیره تو رو میاوردم بیرون از ماشین. خلاصه ما حدود 2 ساعتی تو راه در تاریکی موندیم تا عمو کاظم از سپیدان اومد و ماشین ما رو یدک کردن و بردن سپیدان و ما شام رو خونه عمه شوکت خوردیم و شما با دو قلوها بازی کردی. حدود ساعت 2 شب هم ریدیم شیراز پیشه مامان جون. اون شب باباجون و عمو حسین ...